امام چهارم به عبید اللَّه بن عباس بن على نگاهى کرد و اشک چشمش را گرفت، سپس فرمود روزى برسول خدا سختتر از روز احد نگذشت که عمویش حمزه در آن کشته شد و بعد از آن موته است که عموزادهاش جعفربن ابى طالب کشته شد سپس فرمود روزى چون روز تو نباشد اى حسین ، سى هزار مرد که گمان میکردند از این امت هستند، دور او را گرفتند و هر کدام به کشتن او به خدا تقرب می جست و او خدا را به آنها یادآور می شد و پند نمی گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان کشتند.
سپس فرمود خدا عمویم عباس را رحمت کند که جانبازى کرد و خود را فداى برادر کرد تا دو دستش قطع شد و خدا درعوض به او دو بال داد که بدانها با فرشتگان در بهشت پرواز می کند، چنانکه به جعفر بن ابى طالب دو بال عطا کرد. براى عباس نزد خداى تبارک و تعالى مقامى است که در قیامت همه شهداء و اولین و آخرین بدان رشک برند.
(امالى، شیخ صدوق، ص470، مجلس هفتادم)
تو چه کردی مولا !!!
کاین چنین واله و شیدای تو اند...
همگان، پیر و جوان،
خرد وکلان...
بابی انت و امی یا اباعبدالله...
(در مسیر پیاده روی اربعین حسینی(ع)چنین صحنه هایی که تا عمق وجود انسان را تحت تاثیر قرار می دهد فراوان دیده می شود)
روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و کار بر حسین علیه السلام بسیار سخت شد، بعضى از اصحاب آن حضرت دیدند برخى از یاران امام علیه السلام دراثرشدت جنگ و با مشاهده بدنهاى قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسیدن وقت شهادت و جانبازى آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهایشان فراگرفته است. اما خود سیدالشهدا و تعدادى از خواص یارانش برخلاف آنها هر چه فشار بیشتر، و مرحله شهادت نزدیکتر مى شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سکون و آرامش بیشتر مى یابند. بعضى از این شهامت فوق العاده تعجب کرده به امام حسین اشاره کرده، به یکدیگر مى گفتند: به حسین نگاه کنید که ابدا از مرگ و شهادت باکى ندارد. امام حسین علیه السلام متوجه گفتارشان شده، فرمود:اى بزرگ زادگان قدرى آرام بگیرید! صبر و شکیبایى پیشه کنید! چون مرگ پلى است که شما را از گرفتاریها و سختیها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانى مى رساند. و اما براى دشمنانتان پلى است که از قصر به زندان مى رساند. و کدامیک از شما نخواهد از یک زندان به قصر مجلل منتقل گردد. پدرم از پیامبر علیه السلام برایم نقل کرد که مى فرمود: دنیا براى مؤ منان همانند زندان و براى کافران همانند بهشت است و مرگ پلى است که مؤ منان را به بهشتشان ، و کافران را به جهنمشان مى رساند. آرى، نه دروغ شنیده ام و نه دروغ مى گویم .
بحار: ج 6، ص 154 و ج 44، ص 297.
در شب عاشورا اصحاب باوفاى امام حسین علیه السلام هر کدام با زبانى ، وفادارى خود را اعلام کردند. به محمد بن بشر خضرمى
- یکى از یاران ایشان تازه خبر رسید که پسرش در مرز رى به دست کافران اسیر شده است
، محمد گفت :اجر و ثواب خود و پسرم را از خداوند مى خواهم . من دوست ندارم که پسرم
گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم !
امام حسین علیه السلام که سخن او را شنید، فرمود: بیعتم را از تو برداشتم . آزادى ، برو براى
آزادى پسرت کوشش کن !
محمد بن بشر گفت :درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم !
امام حسین علیه السلام پنج لباس برد یمانى - که قیمت آنها هزار دینار بود - به او داد و
فرمود: اینها را به پسر دیگرت بده تا با دادن این لباس ها به دشمن، برادرش را از
اسارت آزاد سازد.